ما در این کلبه خوشیم /تو در آنجا که هستی خوش باش
ما به یاد تو خوشیم /تو به یاد هر که هستی خوش باش
در خیالاتم درون جنگلی با شوق و نشاطی در حال قدم زدن بودم
جنگلی که درونش کلبه ای ساختم و تنهاییم را اونجا به سر میکردم.
روزی در جنگل در حال قدم زدن بودم و شخصیو داخل ذهنم تجسم
میکردم که با هم در حال صحبت کردن بودم
از مشکلات هم میگفتیم نمیدونم که چی شد در یک چشم به هم
زدن به او دل باختم اره دل باختم و عاشقش شدم عاشق کسی
که وجود نداره عاشق کسی که نمیشناسمش عاشق کسی
که تازه 5 مین بود دیدمش آره عاشقش شدم
تازه فهمیدم که عشق چیه تازه درکش کردم دیگه به هیچ
عاشقی نمیخندیدم باهاش گریه میکردم
آره گذشتو اونم عاشق من شد. من واسه اون
میمردمو اون واسه من.با هم جور بودیم معنی
عشقو میفهمیدیم خوش بودیم خوش میگذروندیم
روی همه درختای جنگل اسممونو مینوشتیم رو تنه
همه درختا قلبمونو حکاکی کردیم
عینو شینو قاف
بود غذای هر روز روحو جسممون.
دستامون تو دست هم بود زمان خیلی زود میگذشت
از جنگل وارد روستا و بعد وارد شهر شدم سرو صدای
شهر باعث شد که از توحماتم بیرون بیام دستامو فشردم
دیدم خالیه دورو ورمو نگاه کردم گشتم اما پیداش نکردم
آره فقط توحم بود بعدش اون توحم شد بهترین لحظه زندگیمو
باهاش تا الان سر کردم.
..........................................................................................................................................................................
گذشتو تو خواب دیدمش بهش گفتم که میخوام از
توو عین وشین و قاف بگذرم خندیدو گفت که
نمیتونی . . . نمیتونی . . . رفت...رفتو دیدم
که واقعا نمیتونم هنوزم خندش یادمه.
اره عشق مقدسه باید جلوش زانو زد
به قول عزیزی که میگه:
یه روزی عاشقش بودم چه روزاییو باهاش سر کردم
با من غریبه بود اما گذشتو عاشقش کردم
ما دوتا هم نفس بودیم قسم به قطره های اشکامون
اما قسمت نشد باشی حالا خالیه دستامون.
منم عاشق ترین بودم تو چشماش عشقو میخوندم
یه عمری ضربه ها خوردم ولی بازم پیشش موندم
ما دو تا جفت هم بودیم رو عشقمون قسم خوردیم
اما تنهام گذاشتو رفتو منو دل هر دومون مردیم
اگر چه خالیه دستم هنوزم عاشقش هستم
نمیتونم برم تنها بدجور دل به اون بستم.
منم اشکاش میاد یادم آخه عشقو یادش دادم دیدم
جلوی چشمام رفت چه ساده از دستش دادم
از دستش دادم اره از دستش دادم ...